ای دل صدپاره گل باغ تو
تا ابدیت به جگر داغ تو
ظلمکُش از همه مظلومتر!
رهبر از فاطمه مظلومتر!
پادشه وسعت ملک خدا!
صدرنشین حرم ابتدا!
محفل انس تو دل سوخته
عدل به نوع بشر آموخته
ساخته و سوخته با آه خود!
رانده جهان را ز سر راه خود!
سینهات از لوح و قلم پاکتر
از گل پرپر شده صدچاکتر
باغ جنان شیفت? قنبرت
روحالامین مستمع منبرت
خان? تو کعب? عالم شده
خاک قدمهای تو آدم شده
ماه، طلوعش به تو آغاز گشت
مهر به دست تو ز ره بازگشت
ای همه جا طور مناجات تو
چشم اجابت پی حاجات تو
در دل شب همسخن چاهها!
سوخته با نال? تو آهها
جام طهورای خدا مست تو
وسعت گردون به کف دست تو
قنبر کوی تو سراجالهدیست
صوت بلال تو صدای خداست
لال? زخمی شده از خارها!
جهل بشر کشته تو را بارها
خون دل و اشک بصر داشتی
زخم رعیت به جگر داشتی
زخم به دل شعل? آتش به جان
خار به دیده به گلو استخوان
نال? تو نال? بیزمزمه
خان? تو خان? بیفاطمه
چشم به دیوار و به در دوختی
سوختی و سوختی و سوختی
ای به مقام از همه بالاترین
رهبر در جامعه تنهاترین
دوست تو، دشمن تو ناسپاس
تا صف محشر همهجا ناشناس
با چه گنه پور مرادی شتافت
فرق تو را چون جگر ما شکافت
سوز درونت به فلک تاب داد
خون سرت آب به محراب داد
کشت? توحید و عدالت شدی
فزت برب گفتی و راحت شدی
تا که شود نخل و گل و باغ، سبز
در نفس ما بود این داغ، سبز
دل به عزایت حرم ماتم است
زخم سرت بر جگر «میثم» است
***استاد سازگار***