شما اگرچه نبودید با من اما خوب
صدای گریه تان را به یاد دارم من
قسم به حرمت زهرایی خودم فردا
به دست نارشما را نمی سپارم من
ولو به کندن یک گوشه ای ز چادر خود
برای روز شفاعت گرو می آرم من
میان حشر شما را اگر ندیدم من
کنار درب جهنم در انتظارم من
اگر بناست شما را جدا کنند از ما
قسم به موی سپیدم نمی گذارم من
کمیت جمله ابنا آدمی لنگ است
اگر که دست ابوالفضل را نیارم من
نگاه بر قد و بالای زرد من نکنید
اگرچه برگ ندارم ولی بهارم من
رشید بودم و با درد لاغرم کردند
میان بسترم آن قدر گریه دارم من
به غیر سینه سپر کردنم چه می کردم
شبیه شیر خدا که سپر ندارم من
هزار شکر که شرمنده ی خدا نشدم
اگرچه دست ندارم علی که دارم من
***علی اکبر لطیفیان***