نه چون پروانه ام کز سوز غم بال و پرم سوزد
من آن شمعم که از شب تا سحر پا تا سرم سوزد
همان بهتر نگردد هیچ کس نزدیک این بستر
که دانم هر کسى آید کنار بسترم، سوزد
گذارد دست خود بر سینه سوزان من زینب
ولى من بیم آن دارم که دست دخترم سوزد
مگیر اى رهبر مظلوم! زانو در بغل دیگر
که این دیدار طاقت سوز، جان و پیکرم سوزد
نه تنها چشم عین اللَّه، سراپاى على گرید
چو از من مى کند پنهان، به نوع دیگرم سوزد
چنان چیدند امّت نارسیده میوه دل را
که هرگه مى کنم یادش، ز غم برگ و برم سوزد
***استاد حاج علی انسانی***