وبلاگ :
تيشه هاي اشك - پايگاه اشعار مذهبي ، اشعار مداحي، اشعار آئيني
يادداشت :
اي سرّ ارسلنا بيا . . .
نظرات :
2
خصوصي ،
3
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
احسان
يک کوفه غربت
اين کيست اين بي کرانه؟اين مرد تنهاي تنها
مي آيد از سمت ابهام ،مي آيد از سمت رويا
يک کوفه غربت به دوشش يک بافه محنت به دستش
برشانه هاي ستبرش ،زخم خيانت شکوفا
در لحظه هاي عبادت ،پروانه هاي قنوتش
پر مي گرفتند آرام تا آن سوي آسمانها
مي رفت سوي يتيمان ،با دستهايي پر از نان
در چشمهاي زلالش بي تابي شرم پيدا
آيينه ي آسمان بود ،تصويري از کهکشان بود
آن بي نشان مثل صحرا ،آن بي کران مثل دريا
عقل ازتحيرزمين خورد،منطق به بن بست برخورد
شب پيش چشمانش افسرد ،او کيست آيا؟خدايا!
هرگز کسي در دو عالم ،در اين جهان پر از غم
اينگونه چون او نبوده است ، تنهاي تنهاي تنها!
*يدالله گودرزي