ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

میلادامام جواد(ع) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :40
بازدید دیروز :161
کل بازدید ها :6107866

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

حس باران در نگاه ساده ات
شوق رفتن در مسیر جاده ات

مبدا مشهد، مقصد من کاظمین
نقشه راهم گل سجاده ات

می روم از سنگلاخ عاشقی
تا نهایت های  دور افتاده ات

رفتن و رفتن بدون وقفه ای
شیوه شب گردی دلداده ات

می رسم یک روز بر دروازه ی
چشم های مهربان و ساده ات

جا گرفته کهکشانی از غزل
در مدار زلف پیچ افتاده ات

در تفرج گاه صبح شعر من
دب اکبر می شود کباده ات

حضرت والا،  امام  عالمین
یوسف زهرای شهر کاظمین  


ساحل دریای جودت بیکران
هفت دریا قطره ای از فضلتان

سفره ی احسانتان گسترده است
حاتم طائی  نشسته  پای  آن

من گدای اهل بیتم، ای امیر
باب حاجات من است این آستان

روزی من را خدا دست تو داد
کاسه ای آب و کمی خرما و نان

قرص نان ها دست پخت فاطمه ست
شک  ندارم ای  کریم مهربان

گندمش را از بهشت آورده ای
از زمین های خودت در آسمان

خانه ات  آباد باشد  تا ابد
کوری چشم حسودان زمان

حضرت والا، امام  عالمین
یوسف زهرای شهر کاظمین


آینه در آینه  پیغمبرید
ساقیانِ گرد حوض  کوثرید

سوره کوثر جواب محکمِ
آنکه می گوید شماها ابترید

چارده نورید، نور لایزال
بر سریر کبریایی زیورید

عرشیان را درس ایمان داده اید
در دو عالم اهل وعظ و منبرید

هر سحر بعد از نماز صبح تان
روضه خوان روضه های مادرید

در قیامت  جان پناه  شیعیان
بر تمام عرش، سایه گسترید

شک ندارم که مرا همراه تان
روز محشر سمت جنت می برید

حضرت والا، امام  عالمین
یوسف زهرای شهر کاظمین
***وحید قاسمی***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/9 | نظر

وقتی بساط عشق بازی چیده می شد
سجاده سبزی کنارش دیده می شد

یک پیرِ عاشق با دعای مستجابش
در امتحانِ عاشقی سنجیده می شد

صبرش اگر چه شهره هفت آسمان بود
گه گاهی از زخم زبان رنجیده می شد

گویا دوباره کوثری در بین راه است
کم کم سحر شام دل غمدیده می شد

از نور زهراییِ این  فرزند خورشید
طومار غربت در جهان برچیده می شد

دانید این اسطوره دلدادگی کیست؟
در آسمان ها این چنین نامیده می شد

او کیست؟ آقازاده شمس الشموس است
آرامش جان و دلِ سلطان طوس است


او مثل نوری جلوه کرد و بهترین شد
همچون رسول الله پیغمبر ترین شد

از آسمان ها آمد و جاری تر از اشک
مانند زهرا مادرش کوثرترین شد

سر تا به پایش بود توحید مجسم
بر باده رب الکرم ساغر ترین شد

او چندسالی گر چه مهمان بود ما را
اما تجلی کرد و نام آور ترین شد

بر تار گیسویش گره خورده دل ما
این شاه زاده، تک پسر، دلبرترین شد

شد زنده یاد یوسف لیلا دوباره
ابن الرضا بود و علی اکبر ترین شد

در چند جایی که عیان شد غیرت او
با نام زهرا مادرش حیدر ترین شد

فرمود بابایش از او بهتر نباشد
مولودی از او با برکت تر نباشد 


او آمد و ابن الرضایی کرد ما را
از برکت نامش خدایی کرد ما را

مشتی ز خاکیم و قدم بر ما نهاد و
تا عرش برد و کبریایی کرد ما را

دست کریمِ این امامِ ذره پرور
یک عمر مشغول گدایی کرد ما را

صوت دل آرای مناجاتش سحر ها
سر مست جانان و هوایی کرد ما را

بوسیدن خال رطب دارش در این ماه
مهمان بزم با صفایی کرد ما را

یک قطره اشک از کنار سفره او
هر نیمه شب مردی بکایی کرد ما را

از گوشه صحن و سرای کاظمینش
مست حسین و کربلایی کرد ما را

نیمه نگاه اوست تسکین الفؤادم
لب امیر کاظمین، عبدالجوادم


لبخند او آرامش جان رضا شد
یوسف شد و مهمان کنعان رضا شد

سجاده بابا شده گهواره او
لالایی اش آهنگ قرآن رضا شد

آمد که باقی مانده توحید باشد
با نام او شیعه مسلمان رضا شد

هر کس که از باب الجواد آمد زیارت
با دست پُر، مشمول احسان رضا شد

امشب دلم جایی دگر هم پر گشوده
ارباب ما آغوش بر اصغر گشوده


امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم
اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم

می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک
چله نشینی پای خَم کرده شرابم

امشب دخیل گوشه گهواره هستم
دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم

عشاق را گویم ازین پس تا قیامت
با نام اصلی ام کنید اینسان خطابم

عالم همه دانند در کوی محبت
من ریزه خوار سفره طفل ربابم

با اذن سقا در حرم سرباز عشقِ
شش ماه سردار خیام بوترابم

ای کاش همچون حق شناس پاک طینت
عبد علی اصغر کند  زهرا حسابم

حالا که غم آلود گشته ناله هایم
انگار باب القبله ی کرب و بلایم


او را خدا می خواست مه پاره ببیند
مسند نشین کنج گهواره ببیند

بر روی دستان پدر با کام عطشان
با روی خونین، حنجری پاره ببیند

یک عمر با زخمی که مانده روی سینه
دور حرم بانویی آواره ببیند

اما در آخر چون عموجانش ابالفضل
او را صفِ محشر همه کاره ببیند

لب تشنگان  اشک را این طفل ساقیست
شش ماه تا قربانی شش ماه  باقیست
***قاسم نعمتی***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/9 | نظر

قسم به آن که به گنجشک بال و پر داده
همان که بال قنوت دم سحر داده

قسم به سوره ی خورشید و آیه آیه ی آن
که نور را به دل روشن بشر داده

قسم به آه درختی بدون بَر، که جبر
شکوه ساقه ی خود را به یک تبر داده

دمیده بر دم صور مدینه اسرافیل
ترانه خوانده و آواز عشق سر داده

که هان تمامی هفت آسمان نظاره کنید
فلک به دامن خورشیدتان قمر داده

کسی که وارث پیغمبر است ابتر نیست
خدا دوباره به این خاندان پسر داده

پسر نه کوثر قرآن ضامن آهو
جواد آل علی جان ضامن آهو

همان که سجده گهش آسمان عیسی شد
همان که خاک درش کوه طور موسی شد

همان که ذره شد از لطف چشم او خورشید
همان که قطره ز شوق نگاش دریا شد

همان که روشنی چشم آسمانی هاست
ستاره ی سحر آسمان بابا شد

همان که در وسط طعنه ها و تهمت ها
رسید و قصه ی کوثر دوباره احیا شد

مدینه مکه و ریحانه هم خدیجه ی آن
رضا رسول خدا و جواد، زهرا شد

رسید سیب بهشت خدا، خدا را شکر
رسید یوسف یعقوب ما، خدا را شکر


به شیوه ی پدر این چشم مهربان شده است
همان نگاه همان عاطفه همان شده است

همان صمیمیت و گرمی و صفایی سبز
همان پناه که آهو دخیل آن شده است

اگر غلط نکنم بوی یاس می آید
اگر درست بگویم رضا جوان شده است

جواد، جود خداوند آسمان ها هست
که با زبان زمینی او بیان شده است

منم گدای امامی که قرص مهر و ماه
به دست سائل او مثل قرص نان شده است

فقط نه ملجأ حاجات مردمان زمین
که مأمن همه ی آسمانیان شده است

کسی که سائل این خانه هست می داند
جواد، جود کند سائلی نمی ماند


مخاطب همه ی نامه های من شده ای
توسلی همه روزه برای من شده ای

در این زمین که هوای نفس کشیدن نیست
حیات من، نفس من، هوای من شده ای

دلم بهانه صحن تو دارد آقا باز
بهانه ی سفر کربلای من شده ای

مرا سفر، سفر کاظمین قسمت کن
مرا زیارت قبر حسین قسمت کن

***محسن عرب خالقی***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/9 | نظر

هر که سر خدمت نگار ندارد
هر چه که هم باشد اعتبار ندارد

بحث سر دیدن کریمی یار است
ور نه گدا بودن افتخار ندارد

وقت کرم دست تو به دست گدا خورد
بهتر از این لطف روزگار ندارد

شانه بزن بیشتر به زلف کمندت
این دل ما ترس تار و مار ندارد

صبح قیامت اگر تو دلبر مایی
هیچ کسی با بهشت کار ندارد

تا که خدا هست شاه و گدا هست
شاه اگر یار ماست روزی ما هست


لطف تو باشد اگر، حساب کدام است؟!
مهر تو باشد اگر، عذاب کدام است؟!

علت خلقت تویی در عشق و گر نه
جبر کدام است و انتخاب کدام است؟!

چله ای باید گرفت تا که بفهمیم
سرکه کدام است یا شراب کدام است؟!

این پدر پیر تو چگونه بخوابد
پهلوی گهواره ی تو، خواب کدام است؟!

روی تو و روی او... چگونه بفهمیم
در وسط این دو، آفتاب کدام است؟!

هیچ کسی مثل تو وجود ندارد
مثل تو و سفره ی تو جود ندارد 


باز بینداز سمت ما نظرت را
نوکر دربار کن غلام درت را

جای تو عرش است و خاک قابل تو نیست
این طرفی کرده ای چرا گذرت را؟!

بعد چهل سال گریه کردن و هجران
این همه خوشحال کرده ای پدرت را!

بعد چهل سال، عاقبت شده وقتش
تا بگذارد به روی سینه سرت را

وای اگر وا شود ز چهره نقابت
پر کنی از کشته کشته دور و برت را

شهر پر است از حسود، حرز بینداز
یا که عوض کن مسیر رهگذرت را

در همه مولودهای قوم پیمبر
هیچ کسی نیست از تو با برکت تر


لطف تو را از ازل زیاد نوشتند
آینه ات را خدا نژاد نوشتند

خاک سر راه تو بهانه ی خلق است
خاک مرا از همین بلاد نوشتند

ایل و تبار مرا مرید نوشتند
ایل و تبار تو را مُراد نوشتند

هر چه خدا جود داشت داد به دستت
نام تو را این چنین، جواد نوشتند

یا کرم و یا جواد عبد تو هستم
حضرت باب الجواد عبد تو هستم


هفت زمین در خور کبوتر تو نیست
غیر بلندای عرش بستر تو نیست

وقت نماز شبت تجلی الله
هیچ کسی جز تو در برابر تو نیست

خواست پدر بوسه اش برای تو باشد
خوب شد این که کسی برادر تو نیست

گر چه علی اکبرِ امامِ رضایی
زخم ولی بر ضریح پیکر تو نیست

این شب جمعه بده جواب همه را
آب مگر مهریه ی مادر تو نیست

از چه علی اصغر از فرات ننوشید
از چه از آن مایه ی حیات ننوشید
*** علی اکبر لطیفیان ***
    * از وبلاگ حسینیه *


نویسنده سائل در یکشنبه 91/3/7 | نظر

نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد
تو آمدی و امیدی به عشق پیدا شد

تو آمدی و خبر آمد از سرادق عرش
زمین برای همیشه پر از مسیحا شد

درست مثل زمان تولد زهرا
مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد

هزار حظ منزه به دیده اش آمد
همین که چشم ستاره به روی تو وا شد

و آسمان اگر امروز این همه بالاست
به پای قامت طوبایی شما پا شد

صدای پای کریمانه تو می آید
دلم به پشت در خانه تو می آید

تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است
دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است

میان خیل هزاران  هزار بخشنده
برای جود خودش انتخابتان کرده است

هزار و چهار صد سال می شود که خدا
مرا پیاله به دست شرابتان کرده است

تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن
تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است

قسم به کعبه برای شفاعت فرداست
اگر جواد الائمه خطابتان کرده است

خدا سرشته تو را تا که مثل نور کند
کریمی اش به کریمی تو ظهور کنتد


مسیح سبز نفس های تو حیاتم داد
شعاع نور ضریحت به جاده ام افتاد

برای آنکه خدا حاجت مرا بدهد
مرا نوشت و مرید  تو را نوشت مراد

به روی صفحه پیشانی ام ملائک تو
نوشته اند سگ خانه امام جواد

چگونه لطف نداری به این اسیری که
غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد

صدای اول عشق و صدای آخر عشق
تمام عشقی و ای عشق خانه ات آباد

رسیده است به روی مهت سلام رضا
علی اکبر در خانه امام رضا


تو آمدی پی اکرام و هم نشینیمان
جواب عاطفه باشی به مستکینیمان

تو آمدی  ز طبق های آسمان پایین
و کردی از پی چشمانتان زمینیمان

چگونه دست توسل نیاوریم آقا
تو آمدی که همیشه گدا ببینیمان

توی تو ماحصل چله توسل ها
تویی شراب طهورای اربعینیمان

تویی که حق خدایی به گردنم داری
تو آفریده شدی تا بیافرینیمان

تو را جواد و مرا آفریده ات کردند
قتیل آن دو کمان کشیده ات کردند

نگاه بی مثلت از تبار خورشید است
ضریح چشم قشنگت مدار خورشید است

کواکب از جریان تو نور می گیرند
طلوع نور شما تا دیار خورشید است

تو انعکاس جمال امام خورشیدی
شبیه آینه ای که کنار خورشید است

همین که سردی مان رفت و فصل گرما شد
به گوش خویش سرودم که کار خورشید است
...
قسم به حرمت خاک زمین کرب و بلا
به ان دیار که مهپاره بار خورشید است

جواب کودک خورشید سر بریدن نیست
جواب نور گلوی سحر بریدن نیست
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در سه شنبه 89/8/4 | نظر

 طوبای تو میان دلم قد کشیده است
بین من و خیال خودم سد کشیده است

احساس می کنم به تو نزدیک می شوم
جذر مرا نگاه تو مد کشیده است

این جذبه طلایی بالا نشین تو
بال مرا حوالی گنبد کشیده است

دست خدای عز و جل روی قلب ما
این بار سوم است محمد کشیده است

نوری رئوف در حرمت موج می زند
الطاف کاظمین به مشهد کشیده است

بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو

بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند
سجاده ی دعای تو نقاشی ام کنند

بگذار بر کنار قدم های هر شبت
با رشته عبای تو نقاشی ام کنند

بال و پرم بده که شبیه کبوتری
امروز در هوای تو نقاشی ام کنند

بگذار از زمان ازل تا همیشه ها
آقای من برای تو نقاشی ام کنند

وقتی میان خانه دعا پخش میکنی
مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند

بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو

ای بالش تو دست امام رئوف ما
ای  سایه بان روی تو بال فرشته ها

تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت
ای مستجاب چله سجاده دعا

تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود
خورشید از مقابل گهواره شما

اینگونه بی نقاب نظر می خوری عزیز
اینقدر در مقابل آیینه ها نیا

آقا قرار ما سر میدان کاظمین
ای اولین زیارت ما بعد کربلا

بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو

هر صبح چهارشنبه مقیم تو می شوم
از زائران صبح نسیم تو می شوم

روزی اگر به طور مرا راهیم کنند
سوگند میخورم که کلیم تو می شوم

وقتی که از محله ما میکنی عبور
کوچه نشین دست کریم تو می شوم

بر پشت بام گنبد زرد و طلائیت
مثل کبوتران حریم تو می شوم

کم کم در ابتدای خیابان کاظمین
دارم همان گدای قدیم تو می شوم

بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
***علی اکبر لطیفیان***

بر آن شدیم باز که دلبر بیاوریم
در آسمان ستاره دیگر بیاوریم

باید دوباره نخل ولا را ثمر دهیم
یعنی به باغ عشق صنوبر بیاوریم

خورشید روی دیکری از نسل یاسها
مهتابی از تبار بیمبر بیاوریم

ای جبرئیل مژده بده بر رضایمان
باید برای پر زدنش پر بیاوریم

تا چشمهای ابتریان کورتر شود
باید دوباره سوره کوثر بیاوریم

این طفل باب رحمت و باب مراد ماست
از اهل بیت ماست همانا جواد ماست


دستان ابرهاسبد گاهواره اش
پر میکشند حور و ملک با اشاره اش

دنیا ترانه خوان قدومش غزل غزل
جنت قصیده ایست ز یک استعاره اش

از عرش تا زمین همه صف بسته منتظر
دل بیقرار مانده به شوق نظاره اش

در لابلای بال سپید فرشتگان
خورشید دیگریست رخ ماهپاره اش

غرق ستاره میکند آغوش عشق را
وقتی رسیده با قدم پر ستاره اش

با خنده اش گل از گل بابا شکفته است
بر روی دست مادرش آرام خفته است


وقتی که آمدی تو،باران نزول کرد
از فرط شوق بر تنمان جان نزول کرد

جبریل بهر تهنیت از نزد کردگار
همراه خیل حوری و قلمان نزول کرد

گویا دوباره مثل تمام کریمها
کاملترین کرامت انسان نزول کرد

در لیله های قدر خدا دفعه نهم
قرآن دوباره بر روی قرآن نزول کرد

ای یوسف رضا که به بازار حسن تو
نرخ فروش یوسف کنعان نزول کرد

ای آسمان جود بباران کرامتت
در خرمن وجود بباران کرامتت


تو کوثر آمدی و ز کوثر چکیده ای
در ظلمت همیشه دنیا سپیده ای

تو اولین ولی خدایی که اینچنین
در سن کودکی به امامت رسیده ای

مأمون و پور اکثم ، نزد تو عاجزند
با تیغ علم گردنشان را بریده ای

تو آن نسیم سبز در اوج طراوتی
که در کویر مرده دلها وزیده ای

ما در مسیر پرتو باب المرادیت
تو در جوار جد خودت آرمیده ای

مرده است هر کسی نرود زیر دین تو
جانهای ما فدای تو و کاظمین تو

پروردگارمان که تورا آفریده است
ما را اسیر دست شما آفریده است

قبل از ازل که وصله جود شما شدیم
مارا به خاطر تو گدا آفریده است

یعنی به جز شما به کسی رو نمیزنیم
وقتی جواد ابن رضا آفریده است

یعنی تویی که نقطه عطف کرامتی
خالق برای جود خدا آفریده است

با هدیه اش برای امام رئوفمان
بابی برای حاجت ما آفریده است

با نام تو هر آینه دلشاد میشود
هر کس دخیل بنجره فولاد میشود
***
محمد علی بیابانی***


نویسنده سائل در دوشنبه 89/3/31 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<