ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

شهادت امام هادی (ع) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :166
کل بازدید ها :6110992

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

به روى خاک غربت سر نهادم یا رسول الله
ز دست دشمنان از پا فتادم یا رسول الله

ز آه آتشین و آب چشم و ناله جانسوز
بساط ظلم را بر باد دادم یا رسول الله

به زندان از غم موسى ابن جعفر جدّ مظلومم
برآمد آه سوزان از نهادم یا رسول الله

على را نور عینم من، گل باغ حسینم من
ببین قرزند دلبند جوادم یا رسول الله

فراز قلّه ی کوهى مرا برد از پى تهدید
همان کو داشت اندر دل عنادم یا رسول الله

ز سوز زهر خصم دون شدم مسموم در غربت
ز کف جان در ره جانانه دادم یا رسول الله

نگردد محو در تاریخ، شعر «حافظى» هرگز
چو با سوز درونش کرده یادم یا رسول الله
***محسن حافظی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 91/3/3 | نظر

ای در سپهر مجد و شرف ، رویت آفتاب
در بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب

از پا فتاده ایم، ز رحمت تو دست گیر
ما را که دل ز آتش داغت بود کباب

جمعیم ما و لیک پریشان به یاد تو
وزما شکسته تر دل زهرا و بوتراب

یا هادی المضلـّین،  کز مردم ضلال
جسمت در التهاب و روانت در التهاب

تو آفتاب عالمی و از افول تو
افتاده است در همه ذرات انقلاب

ای آیت توکل وآیه ی رضا
دیدی جنایت از متوکل تو بی حساب

گاهی دهد مکان تو در برکة السّباع
گاهی درون محبس دشمن به پیچ و تاب

تو زاده بزرگ جوانان جنّتی
ای از ستم شهید شده درگه شباب

آن شربتی که داد به اجبار دشمنت
گویا شرنگ مرگ بــُد و آتش مذاب

کاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد
وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب

ای بردرت نثار درود ملائـــکه
امروز بر سلام "مــؤید" بده جواب
***استاد سید رضا موید***


نویسنده سائل در چهارشنبه 91/3/3 | نظر

طلوع صبح می پرد دو پلک من برای تو
دلم عجیب می کند هوای تو،هوای تو ...

و بعد از آن دو چشم من پر از خیال می شود
و چکه چکه می کند به راه آشنای تو

اگرچه تا به حال من ندیده ام رخ تو را
ولی چه ساده می رسد به گوش من صدای تو

فضای خانه ی دلم پر از گلاب می شود
همینکه گریه می کنم دوباره پا به پای تو

چه شاعرانه می شود اگر شبی دو چشم من
نگاه خود بیفکند به چشم دلربای تو

سوال بی جواب من پر از نیاز و خواهش است
شود که بوسه ای زنم به خاک سامرای تو ؟!

عجیب غصه ای شده نبودنت میان ما
عجیب قصه ای شده دوباره ماجرای تو
***محمدرضا طاهری***


نویسنده سائل در چهارشنبه 91/3/3 | نظر

دسته دسته فرشته ها هر شب
بر تو عرض سلام می کردند

و بزرگان آسمانی ها
پیش تو احترام می کردند
*
گوشه های نگاهتان گرم است
بسکه خورشید مهربان دارید

ذره ای هم به ما بتابانید
از نگاهی که بیکران دارید
*
باید از فاطمه اجازه گرفت
تا که نام تو را ترنم کرد

باید آری برای ذکر شما
یا وضو داشت یا تیمم کرد
*
گر چه خون کرده اند بعضی ها
دل القاب آسمانی را

ولی این ماه صاحبی دارد
که زمین می زند کسانی را -
*
که جسارت به آسمان کردند
آسمانی که عالم اسماست

نام هایی که آسمان هم گفت:
ذکر اسمائشان "و ما احلی "است
*
گرچه آغاز شعر امشب را
گله از دست ناکسان  کردیم

بگذریم ماه ، ماه علی است
به علی واگذارشان کردیم
*
لوحی از یک زیارت جامع
بهترین هدیه شما بر ماست

لوح سبزی که امتداد آن
در میان صحیفه زهراست
*
لحظه لحظه حیاتتان اینجا
جان تازه به آسمان می داد

سیره های زلال و پاک شما
عکستان را به ما نشان می داد
*
رزق های تمام این عالم
گر چه در دست آسمانت بود

گر چه هر روز آفرینش هم
احتیاجش به لقمه نانت بود
*
لیک هر روز ای تواضع محض
در پی رزق کار می کردی

و همیشه به نام بسم الله
سفره ات را بهار می کردی
*
می نویست زمین کلامت را
می سراید زمان برای ما

دوست داریم بشنویم از تو
چند آیه بخوان برای ما
*
چشمهایت چقدر خون گرمند
که گدا را به خانه می خوانند

دستهایت جقدر پر مهرند
که کسی را زدر نمی رانند
*
آه دنیا چه کرده ای با خود
با خودت با امام خوبیها

مهر دیدی و در عوض کردی
دشمنی با تمام خوبیها
*
با بهشتی که توی چشمانش
حرمین استجابت داشت

با همان جانشین حقی که
بر زمین و زمان نیابت داشت
*
تو چه کردی که آسمان لرزید
از غم و غصه های خورشیدش

از جگرهای پاره پاره او
از شب و روزهای تبعیدش
*
این علی چهارمی بوده
که به خانه نشینی اش بردند

و شبانه دو دست او بستند
به شب دل غمینی اش بردند
*
باز شب شد و باز ومردی را
سر برهنه به کوچه ها بردند

خاطرات شکسته او را
به مدینه ، به کربلا بردند
*
کینه هاشان شکفت وقتی که
ضربه از آفتاب می خوردند

بی حیا ها به ناسزا آن شب
پیش چشمش شراب می خوردند
*
در همانجا که بزم شور و شراب
داغ های تو را شرر می زد

بغض سنگین اشک چشمانت
به حوالی کوفه پر می زد
*
به همانجا که دست زنها را
به سر شانه هایشان بستند

و به دستان دختر حیدر
همگی را به ریسمان بستند
. . .
کاش آن لحظه آسمانها را
روی کوفه خراب می کردند

چون اسیران اهل بیتی را
خارج از دین خطاب می کردند

شام مثل فضای کوفه نبود
که علی را حساب می کردند!

با سری که به چوب می بستند
خواهری را عذاب می کردند

وای آن لحظه بر شما چه گذشت
که کنیز انتخاب می کردند
***رحمان نوازنی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 91/3/3 | نظر
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله بر آید همه دم از جگرم
 
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکل به سرم
 
می دوانید پیاده به پی خویش مرا
گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم
 
آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدت غم مرگ عیان در نظرم
 
خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب
شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم
 
زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی
ریخته خاک یتیمی به عُذار پسرم
 
با که این ظلم بگویم که به زندان بلا
قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم
 
هر زمان هست در این دار فنا مظلومی
حق گواه است که من از همه مظلوم ترم
  *** حاج غلامرضا سازگار ***

نویسنده در چهارشنبه 91/3/3 | نظر

آستان خدا کمال شما
هفت پرواز زیر بال شما

با شما می شود به قرب رسید
ای وصال خدا وصال شما

گاه با آدم و گهی با نوح
بی زمان است سن و سال شما

مثل جبرئیل می شود بالم
با همین غوره های های کال شما

روزگاری ست در پی دلم آید
گر چه نا قابل است مال شما

بال ما را به آسمان ببرید
تا خداوند لا مکان ببرید


هر کسی تو را سلام کند
به مقام تو احترام کند

کاش در صحن سامرات خدا
تا قیامت مرا غلام کند

پر و بال کبوترانه ی من
در حریم تو میل دام کند

هر که بی توست واجب است به خود
خواب احرام را حرام کند

بر دلم واجب است بعد طواف
عرض دین محضر امام کند

نیمه ی ماه حج که شد باید
شیعه در محضر شما آید


ای مسیحای سامرا هادی
آفتاب مسیر ما هادی

علی بن محمد بن علی
نوه ی اول رضا هادی

نیست جز دامن کرامت تو
پرده? خانه? خدا هادی

ذکر هر چهارشنبه ام این است
یا رضا یا جواد یا هادی

به ملک هم نمی دهم هرگز
گریه? زائر تو را هادی

یک شبی را کنار ما ماندی
سر سجاده جامعه خواندی 


تو دعا را معرفی کردی
مرتضی را معرفی کردی

با فراز زیارت سبزت
راه ما را معرفی کردی

مرتضی و حسین و فاطمه و
مجتبی را معرفی کردی

نه فقط اهل بیت را بلکه
تو خدا را معرفی کردی

سامرایت غریب بود اما
کربلا را معرفی کردی

با تو ما مرتضی شناس شدیم
تا قیامت خدا شناس شدیم


ریشه های محبت ما تو
مزرعه های سبز دنیا تو

خواهش سرزمین پائین من
اشتیاق بهشت بالا تو

گاه ابلیس می شوم بی تو
گاه جبریل می شوم با تو

من نمی دانم این که من دارم
به تو نزدیک می شوم یا تو

چه کسی از مسیر گمراهی
داده ما را نجات؟... آقا تو

تو مرا با ولایتم کردی
آمدی و هدایتم کردی


دل من در کفت اسیر بود
به دخیل تو مستجیر بود

گر شود ثروتم سلیمانی
باز هم بر درت فقیر بود

شکر حق می کنم صدای بلند
حضرت هادی ام امیر بود

آبرو خرج می کنی بس که
کرم سفره ات کثیر بود

شب میلاد تو به ذی الحجه
مطلع شوکت غدیر بود

ریشه ناب اعتقاد علی
پسر حضرت جواد علی


دوست دارم گدای تو باشم
سائل دست های تو باشم

مثل بال و پر کبوترها
دائماً در هوای تو باشم

دوست دارم که از زمان ازل
تا ابد خاک پای تو باشم

نیمه شب های ماه ذی الحجه
زائر سامرای تو باشم

یا دعای قنوت من باشی
یا قنوت دعای تو باشم

ما فقیریم سفره ای وا کن
سامرایی حواله ی ما کن


با تو این عقل ها بزرگ شدند
اعتقادات ما بزرگ شدند

پای دل های شیعیان آن قدر
گریه کردید تا بزرگ شدند

با نگاه تو با محبت تو
اِبن سکّیت ها بزرگ شدند

خوب شد بچه های هیئت ما
پای درس شما بزرگ شدند

بچه های قبیله ما با
کربلا کربلا بزرگ شدند

بی تو دل های ما بهار نداشت
مثل یک شاخه ای که بار نداشت
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در شنبه 91/2/30 | نظر

آقا سلام ! بغض بدی مانده در گلوم
آورده اند سمت شما مرتدان هجوم

دجّالهای فتنه به این شهر آمدند
دیدند با توایم ، همه قهر آمدند

همسایه بسکه سنگ به همسایه زد امام!
شاهینِ فتنه بر سرمان سایه زد امام!

در حیرتم گرفته عجب غربتی تو را
شیطان زبان گشوده به بی حرمتی تو را

از بس گناه جامعه ما کبیره شد
شیطان فتنه کفر فروش عشیره شد
*
این شهر کوفه خیز عجب بی وفا شده است
این سرزمین غرور تو را کربلا شده است

هی حرف پشت حرف بگو سنگ پشت سنگ
پیشانی مرام تو را آشنا شده است

با دشنه ی ترانه به جنگ تو آمدند
هی واژه واژه نیزه به سویت رها شده است

از سوزشان به حیثیتت حمله کرده اند
در خیمه ی حریم تو آتش به پا شده است

یک روز دشمنت حرمت را خراب کرد
امروز گوشه گوشه زمین سامرا شده است
*
غم نیست ای امام ،زمان دست شیعه است
ایران که هیچ نبض جهان دست شیعه است

خون علی است در رگ ما موج می زند
این لشگر شماست اگر فوج می زند

رودیم و موجهای خروشان می آوریم
با اشکهایمان همه طوفان می آوریم

مثل همیشه مست کلام هدایتت
 در هر فراز جامعه ایمان می آوریم

از سامرا به مردم جی یک اشاره کن
مردانی از قبیله سلمان می آوریم

سربازهای پا به رکابی برایتان...
اصلا سپاهی از خود ایران می آوریم

مردانت از تمام زمین جمع می شوند
ما نیز پرچمی ز خراسان می آوریم

این شیعه تن به فتنه ی رنگین نمی دهد
این آسمان مجال به شاهین نمی دهد
***محسن ناصحی***


نویسنده سائل در شنبه 91/2/30 | نظر

حیوان اگر به پوزه نبندد لگام ها
 وا می شود دهان به "نباید کلام ها"

 وقتی شراب پاک و مطهر نمی خورند
 باید شرنگ ریخت اینگونه جام ها

 این عده اند و سجده به اهریمنان دون
 مائیم و سر به ساحت قدسی مقام ها

 یا ایهاالامیر و یا ایها العزیز!
 ای مقصد تمامی این السلام ها!

 ای صبحگاه، سجده کنانت پیمبران!
 ای شامگاه، بر سر خوانت امام ها!

 ای خورده منکر تو مکرر تمام عمر
 از دست های هرچه حرامی، حرام ها

آنان که نام پاک تو را، خوار برده اند
 قی کرده اند قوت حرامی که خورده اند


پاپی شده قلم که لبی بر سبو برد
 هر بیت را به ساغر پر می فرو برد

 این شاعر از خدا صله اش را گرفته است
 گر در قنوت شفع کسی اسم از او برد

 اما تمام حاجت او یک نگاه توست
 سودا که شاعر تو از این آرزو برد

 هم، نام توست هادی و هم، نام ایزد است
 نام تو را چگونه بشر بی وضو برد؟

 حاشا که عشق را بتواند به سادگی
 با یک دو حرف پوچ به غارت، عدو برد

 باشد که تیغ تیز زبان های خلق را
 پروردگار سوی عدو تا گلو برد

 این شعر – اگر صلاح بدانی- بر آن سر است
 کز دشمنان سفله ی تو آبرو برد

آنان که نام پاک تو را، خوار برده اند
 قی کرده اند قوت حرامی که خورده اند 


با دیدن تو، چشم و جبین را شناختیم
 اینگونه آسمان و زمین را شناختیم

 ما مردمان دوزخ بی نام و بی نشان
 با نام تو بهشت برین را شناختیم

 نام تو را، امام دهم بودن تو را
 شرمنده ایم.. از تو همین را شناختیم

 اسبی به خیمه آمد با زین واژگون
 آن روز تازه واژه ی زین را شناختیم!

 حالی زبان کفر به دشنام باز شد
 در این مجال، دشمن دین را شناختیم

 غیر از سپر نبود که دیدیم پیش از این
 تا عاقبت که خنجر کین را شناختیم

 آری حرام زاده بسی می شناختیم
 باری حرام زاده ترین را شناختیم

آنان که نام پاک تو را، خوار برده اند
قی کرده اند قوت حرامی که خورده اند

***پیمان طالبی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 91/2/27 | نظر

یا رب بزن تو مهر خموشی بر آن دهان . . .
 . . . چون وا شود به یاوه و توهین بی امان

 شیطان سوارشان شده، جز این نمی شود
 افسارشان گسیخته گردیده، بی گمان

 گویا که قوتشان شده بیش از حدِ مجاز
 یا اینکه خیل گله شان مانده بی شبان

 عباسیان دوباره چه شد، زوزه می کشند
 گویا محل نداده کسی بر صدایشان

 این ها که روی نطفه شان شک و شبهه است
 از نسل و آل ابن زیادند در جهان

 آنها پی چه اند، خموشی نور حق؟
 خنده بر این تفکر و این وهم خامشان

 حیف از غزل که خرج چنین مردمی شود
 حیف از ردیف و قافیه و واژه و بیان

 باید که واژه ها همه خرج خدا شود
 خرج خدا و هادی دین، شاه انس و جان

 پس می شود تمام حروفم چهار حرف
 (هادی) ، که می شود همه جان ها فدای آن

 روزیِ عالمی به دو دستان هادی است
 عالم تمام گوش به فرمان هادی است
***ناصر شهریاری***


نویسنده سائل در چهارشنبه 91/2/27 | نظر

در خون نشست دیده ی شب زنده دارها
آتش گرفت سینه ی والا تبارها

از رشد رشدیان نفس باغ ها گرفت
از هرزه های پرشده در سبزه زارها

آوازهایشان همه از روی کینه است
نفرین ما به حنجره ی جیره خوارها

شالوده ی تمام غزل های منتظر
تنها ردیف قافیه ی انتظارها

سوگند می خورم به تو و نام جد تو
آماده اند پشت سرت جان نثارها

شاید خنک شود دل تبدار عاشقان
در روز رقص گردنشان روی دارها

آنها که بی حیائیشان از صفت گذشت
آن کاسه لیس سفره ی بی اعتبارها
***سید حسن رستگار***


نویسنده سائل در چهارشنبه 91/2/27 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<