ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

شهادت امام باقر (ع) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :62
بازدید دیروز :300
کل بازدید ها :6111341

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

سینه ام چون تلاطم دریا
چشم من چشمه ی غم دنیا

داده ام این دل اسیرم را
دست بال و پر کبوترها

همره بالهایشان بردند
تا بسازند سایبانی را
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در پنج شنبه 92/7/18 | نظر

مردی از خانواده? خورشید
امتداد غم امام شهید

انعکاس صدای عاشوراست
روضه های غروب مناست

مرد سجاده، مرد نافله ها
مرد شب زنده دار قافله ها
  ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در پنج شنبه 92/7/18 | نظر

صدای صاعقه آمد که در هوا زده بود
گمان کنم که خدا مرد را صدا زده بود

به خنده ی دم آخر کمی تسلی داد
به جبرئیل که از غصه، ضجه ها زده بود
 
کسی که پیکره نیمه جان او آن شب
به شدت از اثر زهر دست و پا زده بود
  ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در پنج شنبه 92/7/18 | نظر

هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد
غروب سرخ محرم نمی رود از یاد
 
به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند
رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد
 
فرات بود و عطش بود و کودکان حرم
خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد
  ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در پنج شنبه 92/7/18 | نظر

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده
قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان
درشب حجره به روی شکمش افتاده

آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد
دیده از دست ابالفضل علمش افتاده
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در پنج شنبه 92/7/18 | نظر

امشب از آسمان چشمانت
دسته دسته ستاره می چینم
در غزل گریه‌ی زلالت آه
سرخی چارپاره می بینم

زخمهای دل غریبت را 
مرهم و التیام آوردم
باز از محضر رسول الله
به حضورت سلام آوردم

در شب تار تیره فهمی ها
روشنی را دوباره آوردی
آسمان را کسی نمی فهمید
تا که با خود ستاره آوردی

ساحت مستجاب سجاده!
بندگی را تو یادمان دادی
دل ما شد اسیر چشمانت
دلمان را به آسمان دادی

آیه آیه پیام عاشورا
در احادیث روشنت گل کرد
امتداد قیام عاشورا
در تب اشک و شیونت گل کرد

دم به دم در فرات چشمانت
ماتم کربلا مجسم بود
چشمه تو لحظه ای نمی آسود
همه‌ی عمر تو محرم بود

چلچراغی ز گریه روشن کرد
در دلم اشک بی امان تو
تا همیشه منای چشمانم 
وقف اندوه بی کران تو

در غروب غریب دلتنگی
ناگهان حال تو مشوش شد
جان من! روی زین زهرآلود
پیکرت سوخت غرق آتش شد

گرچه از شعله های کینه شان
پیکر تو سه روز می سوزد
ولی از داغهای روز دهم
جگر تو هنوز می سوزد

آه آتشفشان چشمانت
دیر سالیست بی گدازه نبود
همه‌ی عمر خون دل خوردی
داغهای دل تو تازه نبود

دیده بودی سه روز در گودال
پیکر آسمان رها مانده
سر سالار قافله بر نی
کاروان بی امان رها مانده

چه کشیدی در آن غروبی که
نیزه ها ازدحام می کردند
سنگها بر لبی ترک خورده
بوسه بوسه سلام می کردند

دل تو روی نیزه ها می رفت
دستهایت اسیر سلسله بود
قاتلت زهر کینه ها، نه نه!
قاتلت خنده های حرمله بود

جان سپردی همان غروبی که
عشق بر روی نیزه معنا شد
دل تو در هجوم مرکب ها
بین گودال ارباً اربا شد

***یوسف رحیمی***
از وبلاگ کاروان دل


نویسنده سائل در جمعه 89/8/21 | نظر

لبم شهد و دهانم چشمه و فیض و کلامم جان
سزد با جان خود ریزم به خاک پای جانانش

امام پنجم و معصوم هفتم حضرت باقر
که تا شام ابد بادا سلام از حی منانش

لقب باقر، محمّد نام او، کنیه ابا جعفر
تعالی الله از این کنیه و این نام و عنوانش

رجال علم از صبح ازل، مرهون گفتارش
جهان فضل تا شام ابد، مدیون احسانش

سجود آورده خلقت از پی تعظیم بر خاکش
سلام آورده جابر از رسول حسن سبحانش

عجب نبود اگر در باغ رضوان پای بگذارد
اگر در حشر، شیطان دست خود آرد به دامانش

عجب نی گر شفا بخشد نگاهش چشم جابر را
که هر کس درد دارد خاک کوی اوست درمانش

چراغ روشن دل‌هاست قبر بی چراغ او
چه غم گر نیست شمع و آستان و سقف و ایوانش

نسیمی از بقیعش روح بخشد صد مسیحا را
سزد بر کسب فیض از طور آید پور عمرانش

ضریحش کعب? دل بود و ایوانش بهشت جان
الهی بشکند دستی که آخر کرد ویرانش

شنیدی لال شد یک لحظه دانشمند نصرانی
میان جمع در پیش بیان و نطق و برهانش

کی‌ام من تا ثنای حضرتش را خوانم و گویم
خدا باشد ثناگویش، نبی باید ثناخوانش

فروغ دانشش بگرفت چون خورشید، عالم را
که هم انوار ایمان بود و هم اسرار قرآنش

گهی دادند در اوج جلالت نسبت کفرش
گهی بستند بهتان و گهی بردند زندانش

ولی عصر در شب‌های تاریک است، زوارش
تمام خلق عالم پشت دیوارند مهمانش

کنار قبر او جرات ندارد زائری هرگز
که ریزد قطر? اشکی بر او از چشم گریانش

مگو در روضه‌اش شمع و چراغی نیست، می‌بینم
که باشد هر دلی تا بامدادان شمع سوزانش

به عهد کودکی از خورد سالی دید جدش را
که مانده روی زخم سینه، جای سم اسبانش

اگر در روز محشر هم ببینی ماه رویش را
نشان تشنگی پیداست بر لب‌های عطشانش

دوید از بس که با پای برهنه در دل صحرا
کف پا شد چو دل مجروح، از خار مغیلانش

دریغا آخر از زهر جفا کردند مسمومش
نهان با پیکرش در خاک شد غم‌های پنهانش

بوَد در شعل? جانسوز، نظم «میثمش» پیدا
غم نـاگفتـه و سـوز دل و رنج فـراوانش
***حاج غلامرضا سازگار***

هفتم ماه است و باید چشم ها گریه کنند
پا به پای روضه های هل اتی گریه کنند

این قبیله بی نیاز از روضه خوانی منند
که فقط کافی است گویم کربلا گریه کنند

با همین گریه است که یک چند روزی زنده اند
پس چه بهتر اینکه بگذاریم تا گریه کنند

حال که گریه کن مردی ندارد این غریب
لااقل زن­ها برایش در منا گریه کنند

هر زمانی که میان خانه روضه می گرفت
امرش این بود اهل خانه با صدا گریه کنند

با سکینه می نشیند "شیعتی" سر می دهد
آه جا دارد تمام آب ها گریه کنند

چشم او شام غریبان دیده بین شعله ها
عمه هایش در هجوم اشقیاء گریه کنند

یاد دارد کعب نی هایی که مانع می شدند
چشم های زخم آل مصطفی گریه کنند

در قفای ذوالجناح با عمه آمد قتلگاه 
انبیاء را دید با خیر النساء گریه کنند

عمه دردانه اش جان داد تا اهل حرم
یا شوند آزاد از زنجیر یا گریه کنند

یاد موی خاکی همبازی اش تا می­کند
دخترانش مو پریشان ای خدا گریه کنند
***جواد حیدری***

مانده داغی عظیم بر جگرت
عکس راسی به نیزه،در نظرت

سر بازار شام و بزم شراب
چه بلاهایی آمده به سرت!؟

هر شب جمعه خون دل خوردی
پای ذکر مصیبت پدرت

پای روضه به جای قطره ی اشک
خون و خونابه ریخت از بصرت

می توان دید عکس زینب را
بین قاب کبود چشم ترت

سوختی سرو باغ فاطمیون
زهر آتش زده به برگ وبرت

گر گرفته فضای حجره ی تان
تحت تاثیر آه شعله ورت

مهر و تسبیح کربلایت را
داده ای ارثیه به گل پسرت
***وحید قاسمی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/8/19 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<