ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار مدح و منقبت حضرت زهرا (س) - اشعار رفعت سمنانی - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :390
بازدید دیروز :300
کل بازدید ها :6111669

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

گلچهره بتی شوخ وش و چابک و چالاک
یغمایی و غارتگر و تاراجی و بی باک

از نیم نگه هوش ربود از سر ادراک
ز ابرو، دو کمان بست و ز گیسوی، دو فتراک

تیر نظرش کرد گذر از دل افلاک
ز افلاک نشینان باز برخاست هیاهو


خورشید وشان، پرده ز رخسار فکندند
سیمین بدنان سایه، سمن وار فکندند

از زلف، بتان بر رخ، زنار فکندند
شوخان نه که شیخان سر و دستار فکندند

صوفی صفتان خرقه ی پندار فکندند
تا شعشعه ی طلعت او تافت ز هر سو


از مشرق جان سر زد، تا عارض جانان
شد مغرب هستی چو رخ ساقی مستان

زد ساقی مستان پا بر تخت سلیمان
با خاتم دل، هست سلیمان شدن آسان

فرمان برد آن را که بود بنده ی فرمان
ذرات سماوات و زمین یک دل و یک رو


آنان که ره بندگی دوست سپردند
بوی همه آلایش، از روی ستردند

چون مردمک دیده، بزرگ، ار همه خردند
در باختگانند و لیکن همه بردند

صافند ز اوصاف، نه چون صافی دُردند
داروی همه درد، نه درد همه دارو


چرخند و سپهرند و زمینند و زمانند
جان دو جهانند و جهان  از دو جهانند

بی نام و نشانند و به هر نام و نشانند
هر جا بنشینند دو صد فتنه نشانند

نادیده و ننوشته ببینند و بخوانند
پنهان ز کجا ماند، ز ایشان سر یک مو


ز آن سرمه که از عصمت، بر دیده کشیدند
هر پرده که در سینه ی جان بود، دریدند

بی پرده به سر منزل تسلیم رسیدند
از دیده ی جان آن رخ جانانه بریدند

بر سینه ی بی کینه ی خود باز خریدند
هر ناوک غم آمد از آن دو خم ابرو


بر درگه عصمت بنهادند ز جان سر
کردند ز تقوی دل هر شی ء مسخر

بستند و گشودند ره ناظر و منظر
دادند و گرفتند تن و جان منور

چون ماهی در آب و در آتش چو سمندر
سوزان و غریقند، چه سحر است و چه جادو؟


زندان مجرد که ز تجرید گذشتند
از خویش و ز بیگانه به تاکید گذشتند

با روی تو از جنت جاوید گذشتند
در کثرت و از منزل توحید گذشتند

شادان ز غم و بیم و ز امید گذشتند
آری چه بود پیش رخت روضه ی مینو؟


در آینه ی عصمت، با دیده ی انوار
دیدند جمال ازل و چهره ی دلدار

چون شمس حقیقت شد، بی پرده پدیدار
پنهان شد و شد از افق غیب نمودار

با دیده ی جان دید توان معنی اسرار
از ما طلبد او دل و ما جان و دل از او


در گلشن ختم رسل از نخل عنایت
رویید یکی شاخه پر از غنچه ی آیت

از قدر و شرف شد صدف دُر ولایت
انجام بدایت شد، آغاز نهایت

شد همسر سر الله و میزان هدایت
شاهین الوهیت، زد باز به تیهو


هستی حیات ابد و مادر سرمد
حی احدی راتبه، سر دل احمد
 
بحر ازلی جزر و بحار ابدی مد
سرمایه ی جاه و شرف و قدر محمد

شیرازه ی راز کتب فرد حد و مد
اصل صدف گوهر هر یازده لولو


آن جوهر قدسیه که اندر قدس ذات
چون ارض و سما، تن زد از حمل امانات

شد ذات مقدس را حامل ز کرامات
آن صورت هر معنی، آن معنی آیات

کشاف مهمات شد و قبله ی حاجات
بر درگه او جن و ملک گرم تکاپو


در سینه ی اسرار، عیان عصمت ذاتش
در مردمک دیده، نهان نور صفاتش

عارف نسراید بجز از اصل حیاتش
چون دید ز هر طوری  طور لمعاتش

تقدیس همه شیی ء بود از نفخاتش
او داده به تن جان و به می رنگ و به گل بو


یا فاطمه، ای خاتمه ی مقصد خلقت
ای قائمه ی هستی، ای آیت رحمت

ای خالق قدر و شرف و مالک عصمت
هر چند عطای تو فزونست به «رفعت»

محتاجم و حاجت طلب ای قاضی حاجت
نومید نشد از در امید تو هندو

ای مریم دو عیسی، وی طور دو موسی
ای عصمت یک معتصم  و فلک دو دریا

ای شمس یکی برج و یا برج دو جوزا
لالای دو لولوئی و لولوی دو لالا

روح دو روانی و روان دو هیولا
تو آب حیاتی و همه خلق جهان، جو


در هر صفتی اعظم اسماء الهی
اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهی

عالم همگی بنده ی شرمنده، تو شاهی
نی غیر تو حصنی نه ملاذی ، نه پناهی

محتاج توایم، از ره الطاف نگاهی
یا فاطمه الزهرا انی بک اشکو


ای دختر پیغمبر، ای همسر حیدر
ای صادره ی اول، در اول مصدر

ای حاصل اسرار ولا، آیت اکبر
ای دُر دو دریا و ای بحر دو گوهر

آن جا که کشد کوکبه ی فضل تو لشکر
کمتر خیَمی آید این گنبد نه تو
***رفعت سمنانی***


نویسنده حبیب در پنج شنبه 93/11/23 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<