پریشانم سر مویت به دست دیگری باشد
نبایر تیغ ابرویت به دست دیگری باشد
جوانه بودی و حالا نهال باغ من هستی
حیا دارم گل رویت به دست دیگری باشد
صدایم کن در این صحرا به دادت میرسم اینجا
مبادا چشم آهویت به دست دیگری باشد
نبینم بی هوا از چشم یک لشگر نظر خوردی
نبینم حرز بازویت به دست دیگری باشد
میان دشت بی آبی گلاب از تن درآوردی
اگرچه عطر خوشبویت به دست دیگری باشد
یقینا جا پای اسب اینگونه نمی برد
گمانم زخم پهلویت به دست دیگری باشد
پس از تو نوعروست را وصیت میکنم اینکه
هراسانم النگویت به دست دیگری باشد
***محمد امین سبکبار***