ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

کاظمین - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :38
بازدید دیروز :127
کل بازدید ها :6110519

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

می خواستند داغ تو را شعله ور کنند
وقتی که سوختی همه را با خبر کنند
می خواستند دفن شوی زیر خاکها
تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند
می خواستند شام غریبان بپا کنند
تا بچه های فاطمه را در به در کنند
از ناسزا بگو که چه آورده بر سرت
می خواستند باز تو را خونجگر کنند
زنجیر دست شما بسته باشد و
مثل مدینه فاطمه ات را سپر کنند
قوم یهود را به مصافت کشیده اند
تا تازیانه ها به مراتب اثر کنند
حالا بیا بگو که ملائک یکی یکی
فکری برای این تن بی پال و پر کنند
این اشک ها مسافر یک جسم بی سرند
وقتش رسیده است به آنجا سفر کنند

***رحمان نوازنی***

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت
بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت
راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت
دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت

***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در یکشنبه 89/4/13 | نظر

 طوبای تو میان دلم قد کشیده است
بین من و خیال خودم سد کشیده است

احساس می کنم به تو نزدیک می شوم
جذر مرا نگاه تو مد کشیده است

این جذبه طلایی بالا نشین تو
بال مرا حوالی گنبد کشیده است

دست خدای عز و جل روی قلب ما
این بار سوم است محمد کشیده است

نوری رئوف در حرمت موج می زند
الطاف کاظمین به مشهد کشیده است

بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو

بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند
سجاده ی دعای تو نقاشی ام کنند

بگذار بر کنار قدم های هر شبت
با رشته عبای تو نقاشی ام کنند

بال و پرم بده که شبیه کبوتری
امروز در هوای تو نقاشی ام کنند

بگذار از زمان ازل تا همیشه ها
آقای من برای تو نقاشی ام کنند

وقتی میان خانه دعا پخش میکنی
مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند

بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو

ای بالش تو دست امام رئوف ما
ای  سایه بان روی تو بال فرشته ها

تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت
ای مستجاب چله سجاده دعا

تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود
خورشید از مقابل گهواره شما

اینگونه بی نقاب نظر می خوری عزیز
اینقدر در مقابل آیینه ها نیا

آقا قرار ما سر میدان کاظمین
ای اولین زیارت ما بعد کربلا

بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو

هر صبح چهارشنبه مقیم تو می شوم
از زائران صبح نسیم تو می شوم

روزی اگر به طور مرا راهیم کنند
سوگند میخورم که کلیم تو می شوم

وقتی که از محله ما میکنی عبور
کوچه نشین دست کریم تو می شوم

بر پشت بام گنبد زرد و طلائیت
مثل کبوتران حریم تو می شوم

کم کم در ابتدای خیابان کاظمین
دارم همان گدای قدیم تو می شوم

بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
***علی اکبر لطیفیان***

بر آن شدیم باز که دلبر بیاوریم
در آسمان ستاره دیگر بیاوریم

باید دوباره نخل ولا را ثمر دهیم
یعنی به باغ عشق صنوبر بیاوریم

خورشید روی دیکری از نسل یاسها
مهتابی از تبار بیمبر بیاوریم

ای جبرئیل مژده بده بر رضایمان
باید برای پر زدنش پر بیاوریم

تا چشمهای ابتریان کورتر شود
باید دوباره سوره کوثر بیاوریم

این طفل باب رحمت و باب مراد ماست
از اهل بیت ماست همانا جواد ماست


دستان ابرهاسبد گاهواره اش
پر میکشند حور و ملک با اشاره اش

دنیا ترانه خوان قدومش غزل غزل
جنت قصیده ایست ز یک استعاره اش

از عرش تا زمین همه صف بسته منتظر
دل بیقرار مانده به شوق نظاره اش

در لابلای بال سپید فرشتگان
خورشید دیگریست رخ ماهپاره اش

غرق ستاره میکند آغوش عشق را
وقتی رسیده با قدم پر ستاره اش

با خنده اش گل از گل بابا شکفته است
بر روی دست مادرش آرام خفته است


وقتی که آمدی تو،باران نزول کرد
از فرط شوق بر تنمان جان نزول کرد

جبریل بهر تهنیت از نزد کردگار
همراه خیل حوری و قلمان نزول کرد

گویا دوباره مثل تمام کریمها
کاملترین کرامت انسان نزول کرد

در لیله های قدر خدا دفعه نهم
قرآن دوباره بر روی قرآن نزول کرد

ای یوسف رضا که به بازار حسن تو
نرخ فروش یوسف کنعان نزول کرد

ای آسمان جود بباران کرامتت
در خرمن وجود بباران کرامتت


تو کوثر آمدی و ز کوثر چکیده ای
در ظلمت همیشه دنیا سپیده ای

تو اولین ولی خدایی که اینچنین
در سن کودکی به امامت رسیده ای

مأمون و پور اکثم ، نزد تو عاجزند
با تیغ علم گردنشان را بریده ای

تو آن نسیم سبز در اوج طراوتی
که در کویر مرده دلها وزیده ای

ما در مسیر پرتو باب المرادیت
تو در جوار جد خودت آرمیده ای

مرده است هر کسی نرود زیر دین تو
جانهای ما فدای تو و کاظمین تو

پروردگارمان که تورا آفریده است
ما را اسیر دست شما آفریده است

قبل از ازل که وصله جود شما شدیم
مارا به خاطر تو گدا آفریده است

یعنی به جز شما به کسی رو نمیزنیم
وقتی جواد ابن رضا آفریده است

یعنی تویی که نقطه عطف کرامتی
خالق برای جود خدا آفریده است

با هدیه اش برای امام رئوفمان
بابی برای حاجت ما آفریده است

با نام تو هر آینه دلشاد میشود
هر کس دخیل بنجره فولاد میشود
***
محمد علی بیابانی***


نویسنده سائل در دوشنبه 89/3/31 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<