ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

محمد جواد غفورزاده(َشفق) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :72
کل بازدید ها :6110093

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

ای که می پرسی ، کجا من لعل خندان داشتم
بند مشک آب را وقتی به دندان داشتم
چون به نخلستان رسیدم شد امیدم نا امید
با وجود آنکه امید فراوان داشتم
دجله از سرچشمه ی آبش چه کم می شد اگر
من به دست آرزوها جامی از آن داشتم
در کنار علقمه ازخجلت دست تهی
ظهرعاشورا،غم شام غریبان داشتم
هرچه گل بود از عطش پژمرد و من بی اختیار
گریه بر آن غنچه سر در گریبان داشتم
گلشن توحید را سیراب می کردم ز اشک
(گر به قدر عقده ی دل چشم گریان داشتم)
باغبان چشم انتظار دیدن من بود و من
با خیال روی جانان گل به دامان داشتم
کی فریبم می دهد خط امان اهرمن
من که عمری دست در دست سلیمان داشتم
ای مراد عاشقان ای کاروان سالار عشق
پاسداری کردم از راه تو تا جان داشتم
از حرم وقتی برای بردن آب آمدم
با کبوترهای معصوم تو پیمان داشتم
پیش این گلهای پرپر ، عذر بی دستی بس است
گرچه من از شرمساری اشک پنهان داشتم
بست چون تیر ستم شیرازه ی چشم مرا
روی گلبرگ لبم آیات قرآن داشتم
با کدامین دیده اینک برجمالت بنگرم
من که از دیدار تو امید درمان داشتم
اشک من رنگ شفق شد کاروان در کاروان
بس که رنج و غم بیابان در بیابان داشتم
***محمد جواد غفورزاده(َشفق)***

وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‏اى
آب از هیبت عباسى تو مى‏لرزد
بى عصا آمده‏اى حضرت موسى شده‏اى
به سجود آمده‏اى یا که عمودت زده‏اند
یا خجالت زده‏اى وه که چه زیبا شده‏اى
یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شده‏اى
منم و داغ تو و این کمر بشکسته
تویى و ضربه‏اى و فرق ز هم وا شده‏اى
سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى
اندکی فکر خودت باش ببین تا شده‏اى
مانده‏ام با تن پاشیده‏ات آخر چه کنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شده‏اى
مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پاى چه کسى پا شده‏اى
تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شده‏اى
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در سه شنبه 89/9/23 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<